بی جهت و از روی ظلم وستم کشی. بی دلیل کشی. عمل و حالت خیره کش. ضعیف کشی. بی گناه کشی: جهان به خیره کشی بر کسی کشید کمان که برکشیدۀ حق بود و برکشندۀ ما. خاقانی. از آن زمان که ترا نام شد به خیره کشی زمانه از همه خونریزها پشیمان است. خاقانی. عشق خود بی خشم در وقت خوشی خوی دارد دمبدم خیره کشی. مولوی. جور کشم بنده وار ور کشدم حاکم است خیره کشی کار او جورکشی خوی من. سعدی
بی جهت و از روی ظلم وستم کشی. بی دلیل کشی. عمل و حالت خیره کش. ضعیف کشی. بی گناه کشی: جهان به خیره کشی بر کسی کشید کمان که برکشیدۀ حق بود و برکشندۀ ما. خاقانی. از آن زمان که ترا نام شد به خیره کشی زمانه از همه خونریزها پشیمان است. خاقانی. عشق خود بی خشم در وقت خوشی خوی دارد دمبدم خیره کشی. مولوی. جور کشم بنده وار ور کشدم حاکم است خیره کشی کار او جورکشی خوی من. سعدی
کور. نابینا. (از فهرست ولف) : ز لشکر دو بهره شده تیره چشم سر نامداران ازو پر ز خشم. (شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 2 ص 329). اشعار پند و مدح بسی گفته است آن تیره چشم شاعر روشن بین. ناصرخسرو
کور. نابینا. (از فهرست ولف) : ز لشکر دو بهره شده تیره چشم سر نامداران ازو پر ز خشم. (شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 2 ص 329). اشعار پند و مدح بسی گفته است آن تیره چشم شاعر روشن بین. ناصرخسرو